سلام خدمت همه گل پسرا و طلا خانومائی که این چند وقته لطفشون شامل حال ما شد و با وجودی که حسش نبود سرسوزنی مطلب تو سایت بنویسم با اومدنای گهگاهشون باعث شدن اینجا نمیره و زنده باشه......بخصوص این بد استقلالی...یعنی فرزاد سوراخ.....که من موندم هنوز و بعده این همه مدت چطوری میتونه سرش و بالا کنه و تو چشای یه پرسپولیسی حتی واسه ایک ثانیه نیگا کنه...
خوب همشون اینجورین دیگه......
خدمت اق فرزاد بگم که...این رفیقت...ممد کیسه .... از استقلالی بودنش که خیری ندید....رفته یه بیزینس جدید وا کرده.....شده کار چاق کنه پلیسا.....
...البته اشتباه نشه.........جاسوس .. ماسوس .. و این حرفا نه.....از این دفاتر خصوصی واسه تمدید گواهینامه و گذر نامه و اینا .. باز کرده........خلاصه حسابی وضعش توپ شده....... آی ممد کیسه..دست مارم بگیر داداش
خوب بریم سراغ فوتبال...
زوبل رو عشق است............استقلال آماده باش...
بالاخره یه مربی درست و حسابی به پرسپولیس اومد.
جناب زوبا یکی از مدرسین معروف فوتبال و یکی از سختگیر ترین مربیای این رشته محسوب میشه......یه تمرین دهنده واقعی....واسه همین هم هست که یعضی از خاله زنکای تیم از تمرینای زوبل شاکی شدن و حسابی صداشون در اومده...
علی دائی هم که عشق است......بلند شد رفت آمریکا تا یه حال حسابی به این جعفر کاشانی هاف هافو بده.......من که از این یارو هیج خوشم نمیاد...مرتیکه حرف زدن معمولیش رو بلد نیست...شده سخنگوی هیات مدیره.....یکی نیس بگه وقتی دکتر زادمهر با اون فن بیان قوی و اون دیدگاهای علمی هست......این بابا چرا خودش رو میندازه وسط ؟
ایشالا..این چرخ سایت رو بازم به چرخش میندازم....یواش یواش.......به کوری چشم فرزاد و ممد کیسه..و اذنابهم.....و لعنت خدا برکلهم استقلالیون........
زت زیاد...تا بعد.
گویند مرا چو زاد مادر پستان به دهن گرفتن آموخت
شبها بر گاهواره ی من بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه ی راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من بر غنچه گل شکفتن آموخت
پس هستی من ز هستی اوست تا هستم و هست دارمش دوست
داد معشوقه یه عاشق پیغام که کند مادر تو با من جنگ
هر کجا بیندم از دور کند چهره پرچین و جبین پر اژنگ
با نگاه غضب الوده زند بر دل نازک من تیر خدنگ
از در خانه مرا ترد کند همچو سنگ از دهن قلما سنگ
مادر سنگ دلت تا زنده است شهد در کام من و تست شرنگ
نشوم یکدل و یکرنگ تو را تا نسازی دل او از خون رنگ
گر تو خواهی به وصالم برسی باید اینساعت بیخوف و درنگ
روی و سینه ی مادر بدری دل برون اری از ان سینه سنگ
گرم و خونین به منش باز اری تا برد ز ایینه ی قلبم زنگ
عاشق بی خرد نا هنجار نه بل آن فاسق بیعصمت و ننگ
حرمت مادری از یاد ببرد خیره از باده و دیوانه ز بنگ
رفت و مادر افکند بخاک سینه بدرید و دل اور بچنگ
قصد سر منزل معشوقه نمود دل مادر بکفش چون نارنگ
از قضا خورد دم در بزمین وندکی رنجه شد اورا ارنگ
وان دل گرم که جان داشت هنوز اوفتاد از کف ان بی فرهنگ
و از زمین باز چو برخاست نمود پی در برداشتن ان اهنگ
دید کز ان دل اغشته به خون اید اهسته برون این اهنگ
آه دست پسرم یافت خراش وای پای پسرم خورد به سنگ