کاست جدید علیرضا عصار

چون قدم بر خاک خونین داشتی                                         بذر غیرت در زمین می کاشتی
زهر عشق حق به حمد آویختی                                          در رکوعت می به ساغر ریختی
قبله ی تو عشق و مستی قتلگاه                                        این مشایخ قبله هاشان بر گناه
گویمت از هفت رنگان مو به مو                                            خرقه پوشان دغل کار دورو
سجده بر پست و ریاست می کنیم                                      با خدا هم ما سیاست می کنیم
کو نشانی که شما اهل دلید                                             جملگی تان بر نماز باطلید
می چکد شک بر سر سجاده ها                                         وای از روزی که افتد پرده ها
ما خدایان زیادی ساختیم                                                  مال مردم را به خود پرداختیم
شیر حق برخیز وقت کار شد                                              بر سر نی رفتنت انکار شد
کاخ ها گردیده مسجد، سرفراز                                           صد رکعت تزویر دارد هر نماز
سجده درمسجدحسینا مشکل است                                   این بنا از دل نباشد از گل است
این خزان با مال مردم زنده اند                                            جملگی اندر نماز و سجده اند
دم ز راه و رسم سلمان می زنیم                                        لاف اسلام و مسلمان می زنیم
کاشکی از نسل سلمان می شدیم                                    لحظه ای یک دم مسلمان می شدیم

 

موبد دکتر کوروش نیکنام: آتش‌پرست نیستیم


سرگه بارسقیان Barseghian@hotmail.com برداشت‌های ناروایی که به اصول اعتقادی زرتشتیان نسبت داده می‌شود را با موبد دکتر کوروش نیکنام، عضو انجمن موبدان تهران در میان گذاشته‌ایم. نماینده منتخب زرتشتیان در مجلس هفتم در این مصاحبه پیشنهاد احیای جشن‌های ملی که مختص جامعه زرتشتیان نبوده اما توسط آنها پاس داشته می‌شود را ارائه می‌کند.
جناب موبد دکتر نیکنام، اگر موافق باشید گفت‌وگو را با یک سؤال اساسی و شبهه‌انگیز آغاز کنیم،
آتش در آیین زرتشتی چه جایگاهی دارد؟
آتش کشف ایرانیان باستان است. بنابر گزارش شاهنامه فردوسی. روزی هوشنگ شاه به قصد شکار به صحرا می‌رفت، در پی‌یافتن شکار سنگی را به سنگ دیگر پرتاب می‌کند، جرقه‌ای ایجاد می‌شود، بوته‌ای افروخته شده و بدین ترتیب آتش کشف می‌گردد. احتمالاً ایرانیان پیش از آن واقعه، آتش را شناخته بودند ولی همانند بسیاری از پرندگان و حیوانات از آتش وحشت داشتند، اما آرزویشان این بود که بتوانند در شب‌های سرد زمستان و یا دفاع از خود در برابر حمله حیوانات وحشی از آتش بهره برند. تا پیش از کشف آتش زندگی غارنشینی داشتند اما پس از آن، این عنصر گرامی داشته‌ شد و در واقع کشف آتش مرزی بود بین توحش و تمدن. بعدها با مشاهد خاموشی آتش بر اثر باد و باران و یا عدم رسیدگی به آن، افرادی مأمور شدند که به‌طور دایم چوب یا خار و خاشاک برای آتش فراهم کرده، اتاقک‌هایی برای آن بسازند تا باد و باران آن را از بین نبرد و بدین ترتیب نخستین آتشکده‌ها تأسیس شد. ایرانیان از آن پس راهی دشت‌ها شدند. آتشکده‌ها هم به دشت منتقل شد و در مجاورت آب، کشاورزی به وجود آمد تا پیش از آن تنها نیایش مهر یعنی نورخورشید مرسوم بود، پس از آن مهر مصنوعی (نور آتش) را در شب‌ها به وجود آوردند، اما چون اجاق خانه‌ها با نبودن کبریت یا هروسیله دیگر برای آتش‌افروزی نیاز به آتش داشت، مردم به آتشکده‌ها می‌رفتند و برای اجاق خانه‌شان آتش می‌آوردند. ضرب‌المثل «اجاق خانه‌ات همیشه گرم باشد» یا «اجاق خانه‌ات خاموش نشود» مؤید همین امر است، چون اگر اجاق خانه خاموش می‌شد مردم می‌بایست برای تهیه مجدد آتش مسافتی را طی می‌کردند، تا به آتشکده برسند. وقتی زرتشت متولد شد مردم رو به نورخورشید یا هر روشنایی دیگری نیایش می‌کردند، چون پیرو آیین مهر بودند و زرتشت قبله هنگام نماز را تغییر نداد و گفت روشنایی همچنان قبله همه انسان‌ها باشد و نورخورشید ، نور آتش و یا هر روشنایی دیگری جهتی بود که ایرانیان و بعد از آن زرتشتیان نیایش خود را به آن سو انجام می‌دادند و انجام می‌دهند.
طبیعتاً زرتشت اگر می‌خواست دستور نابودی آتشکده‌ها را دهد اجاق خانه‌ها هم خاموش می‌شد. پس عنصر مفید آتش که یادگار نیاکان او بود را همچنان حفظ کرد و ما پیروان زرتشت همچنان آتش را به عنوان هویت ملی و کشف ارزشمند نیاکان با فرهنگ خودمان و به عنوان یک نماد یا پرچم پاسداری می‌کنیم. متأسفانه تهمت‌هایی از جانب نابخردان به فرهنگ و کیان جامعه زرتشتی وارد شده است که یکی از آنها همان پرستش آتش است. همان زمانی که آتش کشف شد ایرانیان سعی در پرستاری از آن و روشن ماندن این عنصر مفید کردند. ما پرستاران آتش هستیم و این سمبل را که نماد آتش درونی است حفظ می‌کنیم. همچنان که حافظ می‌گوید:
از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند
آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
آتش درونی مورد اشاره حافظ و بقیه عرفا که همان عشق و عرفان است سمبل آن آتش بیرونی است. در هر مناسبتی بر سر سفره‌های مراسم آیینی ‌ما آتش وجود دارد و اگر به فرهنگ‌های دیگر هم مراجعه کنیم نمونه‌هایی از آن را خواهیم یافت.
مسیحیان در یک شب شمع‌هایی را در کلیسا روشن کرده و آن را به خانه‌هایشان می‌برند. در سقاخانه‌ها آتش افروخته می‌شود. مسلمانان برمزار در گذشتگان خود شمع روشن می‌کنند. هرجا چراغی یا روشنایی ایجاد شود مسلمانان صلوات می‌فرستند.
ایجاد روشنایی و افزایش آن که در فرهنگ ایران گذشته بود به آیین زرتش و به آیین‌های دیگر وارد شد.
یکی از برداشت‌های نادرست انتساب عقیده ثنویت به پیروان دین زرتشتی است. ثنویت چیست و دوگانگی اهورا مزدا- اهریمن، خیر و شر از نگاه زرتشت چگونه تفسیر می‌شود؟
زرتشت بنیانگذار یکتاپرستی در ایران و جهان است. پیش از زرتشت، ایرانیان پدیده‌های طبیعی را که برایشان سودمند بود ستایش می‌کردند و خدایانی برای آنها قائل بودند که بعدها به ایزدان تبدیل شدند. مانند ایزد مهر و ایزد آناهیتام. در کنار آن خدایانی بودند آسیب‌رسان و آزاردهنده نام این خدایان را دهو گذاشت که در فارسی دیو نامیده شدند، مانند پدیده‌های سیلاب، آتشفشان و زلزله که ماهیتی آسیب‌رسان داشتند. پیش از زرتشت روحانیون آن زمان که مردم را با خرافات آشنا کرده بودند هدفشان این بود که با قربانیان سنگین باعث خشنودی و دهوها شوند و بیداد طبیعت را از بین ببرند. زرتشت مخالف این حرکت بود. وی خدا را اهورا مزدا نامید.
اسور در فرهنگ هندی و اهور در فرهنگ ایرانی به معنای هستی‌بخش است که در برابر دهو قرار می‌گرفت.
زرتشت این کلمه را کامل کرده و اهورامزدا یعنی دانای بزرگ هستی‌بخش را به کار برد. چون آفرینش برمبنای دانایی است. بنابراین بیداد در این هستی حاکم نبوده و فقط راستی و درستی حاکم است. سپس زرتشت به دو گوهر همزاد اشاره می‌کند که در آفرینش نقش داشته و لازم و ملزوم یکدیگر هستند. این دو گوهر در نظام آفرینش هیچکدام بد آفریده نشده‌اند، بلکه در تداوم هستی نقش دارند، مثل قطب‌های مثبت و منفی،‌الکترون و پروتون در ذره‌ها و یا کشش و رانش در کهکشان‌ها. زرتشت به این نکته اشاره می‌کند که انسان در لحظه فکر کردن اگر خردمندی بر او حاکم و انسان دانا باشد فکر وی تبدیل به سپنته‌مینو یعنی منش سازنده و مقدس می‌شود و اگر انسان برمبنای بی‌دانشی و ناآگاهی و از روی احساس بدون منطق رفتار کند، تداوم دو گوهر همزاد تبدیل می‌شود به انگره مینو که در فارسی اهریمن نامیده می‌شود. پس آفریننده اهریمن یا منش ویران‌کننده انسان ناآگاه، نادان و نابخرد است نه خداوند و طبیعتاً اهریمن در برابر سپنته مینو یعنی نیک‌اندیشی قرار می‌گیرد. ما هیچگاه نمی‌بینیم که اهریمن در برابر اهورامزدا قرار بگیرد، چون اهورامزدا یکتاست و برمبنای دانایی خلقت را به وجود می‌آورد، پس نمی‌تواند خالق اهریمن یا بدی‌ها باشد...
چه عواملی به تقویت برداشت‌ها و تلقی‌های نادرست از مبانی اعتقادی دین زرتشت می‌انجامد و راه تصحیح چنین سوءتعبیرهایی از چه مجرایی قابل پیگیری است؟
عوامل شکل‌گیری دو اتهام آتش‌پرستی و دوگانه پرستی قابل بررسی است. آتش از زمان کشف تا امروز گرامی داشته شده و زرتشتیان هم آن را گرامی می‌دارند. اما تصور برخی بر این است که این امر مختص قوم زرتشتیان است کلی‌تر نگاه نکردند که کشف آتش مربوط به کل جامعه ایرانیان است. این امر ایجاد سوءتفاهم کرد. در مورد دوگانه پرستی هم همانگونه که گفته شد در ایران باستان کارهای خوب را به خدایان خوب و اهورایی و کارهای بد را به خدایان بد یعنی اهریمن نسبت می‌دادند.
این دو نگرش که پیش از زرتشت وجود داشت، این باور را ایجاد کرد که این دوگانگی مربوط به فرهنگ زرتشتی است. در حالی که زرتشت یک اسطوره‌شکن بود. زرتشت باورهای بدون منطق و بی‌دانش را قبول نداشت و معتقد بود نگرش‌های مردم به پدیده‌های هستی همانند باران، زلزله و... از روی بی‌دانشی و نادانی است. بعد از زرتشت کسانی که در کنار دین دکان باز کرده بودند مفاهیمی را به او نسبت دادند که مربوط به زرتشت نیست. از سوی دیگر چون زبان همه مردم، اوستایی بود آنچه که به عنوان مجموعه اوستا و برخی مجموعه‌ها مثل وندیداد یا یشت‌ها که متعلق به دوره پیش از زرتشت بود بعدها به زرتشتیان نسبت داده شد در حالی که پیام زرتشت تنها در مجموعه‌ای به نام گات‌ها گردآوری شده است. اگر گات‌ها یا سرودهای مقدس زرتشت را مورد مطالعه قرار دهیم هیچگاه اثری از آتش‌پرستی و دوگانه پرستی مشاهده نمی‌کنیم.

ادیان بزرگ در طی تاریخ، دستخوش تحولات فکری و متأثر از نهضت‌های نوین اعتقادی – احکامی بوده‌اند. نمونه آن رنسانس در دین مسیحیت است. چنین تحولی به شالوده‌های اعتقادی راستین ادیان ضربه نمی‌زند بلکه سعی در پیرایش برخی اندیشه‌های انتسابی نادرست به جوهره دین دارند. آیا دین زرتشت نیز شاهد چنین نوگرایی‌های اعتقادی و دوره‌های تجدیدنظری بوده است؟
آیین زرتشت در اوایل دوران ماد شکل گرفته ولی نه به‌طور همگانی. در زمان هخامنشیان و اشکانیان شاهد اوج بیداری ایرانیان در دین‌مداری و یکتاپرستی هستیم. در آن ایام اداره کردن جامعه طبق واقعیات زندگی و هدایت آن به سوی پیشرفت و تمدن کاملاً بارز بود به عنوان نمونه کوروش براساس چنین اندیشه‌ای بنیانگذار حقوق بشر در ایران شد.
بعدها حضور افکار اندیشه‌های دیگران در سرزمین بزرگ ایران از یکسو و حضور دین‌مداران زرتشتی در دربار پادشاهی و استفاده از قدرت موجب شد به جای وقوع رنسانس دینی در زمان ساسانیان و آیین‌ زرتشت دچار ابهام و پیچیدگی شود و به علت مسائل مختلف در آن زمان و آمیختگی برخی اندیشه‌ها با باورهای ادیان دیگر، آیین زرتشت درصدد برآمد خود را توجیه کند و دین‌مداران کوشیدند برخی افکار و اندیشه‌های مطرح شده توسط پیامبر خود را که به شکل‌ دیگری وجود داشت با افکار و اندیشه‌های دیگران هماهنگ کنند. به عنوان مثال توبه به آن شکل که در ادیان ابراهیمی مطرح است در دین زرتشت مطرح نیست و به صورت دیگری موجود می‌باشد،‌منتهی موبد ما را سپند مجبور شد برای اعتقاد زرتشتیان به توبه متنی از اوستا را به خرده اوستا اضافه کند بنام پتت یعنی پشیمانی به علت شرایط آن موقع و هجوم بیگانگان به این سرزمین. ایرانیان زرتشتی مجبور شدند برای حفظ بقای فرهنگ خود، با فرهنگ‌های تازه وارد هماهنگ شوند.
در مجموع این رنسانس هیچگاه روی نداد که ما بتوانیم جلوه‌های درست فرهنگ و فلسفه زرتشت را برای مردم نمایان سازیم زرتشتیان در گذر تاریخ زندگی‌شان به حفظ پایه‌های اجتماعی جامعه و پاسداری از جشن‌ها و آداب و رسوم ملی ایرانی همت گماشتند که به جای خود بسیار ارزشمند است. ولی بسیاری از مفاهیم بنیادی دین زرتشت به علت هجوم فرهنگ‌های بیگانه امکان تجلی و تبلور واقعی نیافت. به هرحال امروز بر جامعه بینش‌ور و آگاه و دانای زرتشتی لازم است تا به پیام ویژه زرتشت بیشتر توجه کرده و آن را برای رستگاری در زندگی به کار برند.

زرتشتیان امروز ایران از دیدگاه حیات اجتماعی ـ فرهنگی در چه وضعیتی بسر می‌برند؟

آیین زرتشت، آیین خردمندی است و چون خردمندی باید با دانش زمان هماهنگ باشد امکان تطابق با آداب و رسومی که پشتوانه منطقی ندارد را نخواهد داشت. طبیعتاً اگر در جامعه زرتشتیان آداب و رسومی بوده که به فرهنگ اصیل زرتشت تعلق نداشته است، امروز رخت بربسته. ما بسیاری از آداب و رسوم زرتشتیان بر مبنای جشن‌ها و شادی‌هایی است که خود زرتشت به آن معتقد بوده، اعتقادی که به شاد زیستن انسان تأکید کرده است. چنین جشن‌هایی پایدار مانده و با نگرش‌های تازه‌ای تداوم پیدا کرده است. هویت فرهنگی زرتشتیان در ایران بیشتر مطرح بوده است، چرا که زرتشتیان ایران را زادگاه پیامبر و زادگاه خود می‌دانند. ایران سرزمینی است که در اوستا به آن درود فرستاده شده و زرتشتیان همواره در هنگام نماز به فر خداداده. ایران درود می‌فرستند. آداب و رسوم خاص زرتشتیان بیشتر در این سرزمین و در شهرهایی مانند یزد و کرمان برگزار می‌شود. البته زرتشتیان بعدها در پی زندگی اجتماعی بهتر به کشورهای دیگر هم مهاجرت کردند ولی زرتشتی بیرون از مرزهای ایران احساس غربت می‌کند و آرزویش ماندن در این سرزمین اهورایی است.
آیا گویش ویژه زرتشتیان و آموزه‌هایی دینی‌شان در مدارس متعلق به آنها، تدریس می‌شود؟
در خانواده‌ها زبان مادری و گویش ویژه زرتشتی کاربرد دارد، این امر بخصوص در شهرهای کوچک بیشتر مشهود است. کودکان از بدو تولد به گویش ویژه خود سخن می‌گویند، اما در شهرهای بزرگی به علت عدم حضور بیشتر کودکان در کنار والدین تکلم به این گویش کمرنگ‌تر شده است. ولی یکی از ویژگی‌های سفارش پیامبر این است که آموزش دیدن، آموختن و آموزش دادن را وظیفه انسان می‌داند. به همین دلیل بسیاری از مدارس و آموزشگاه‌های قدیمی در ایران تأسیس شده که یک نمونه آن دانشگاه جندی‌شاپور است که در آن زمان از کشورهای همجوار نیز برای دانش آموختن به جندی‌شاپور می‌رفتند. هم‌اکنون نیز زرتشتیان به آموختن دانش بسیار علاقه‌مند هستند و در شهرهایی که سکونت دارند مدارس ویژه خود را برپا کرده و به آموزش آموزه‌های دینی خود در کلاس‌های ویژه می‌پردازند و آزادی دارند تا خط ویژه دینی ـ دین دبیره ـ را آموزش ببینند. همچنین آزادند تا از جشن‌هایی که مربوط به فرهنگ گذشته این سرزمین است پاسداری کنند و علاوه بر گرامیداشت جشن‌های ملی مانند نوروز، جشن‌های ویژه خود را هم برگزار کنند. مانند آیین‌های درگذشتن، ازدواج، سفره‌های مربوط به مراسم‌های آیینی. اما در مورد گویش زرتشتیان باید گفت این گویش تغییر شکل یافته پهلوی ساسانی است و لهجه‌های آن بستگی به موقعیت‌های جغرافیایی است که مردمان در آنجا زندگی می‌کنند. زرتشتیان آن زمان هم که در دوره ساسانیان به گویش پهلوی صحبت می‌کردند با لهجه‌های متفاوت در نقاط مختلف ایران بسر می‌بردند. اما بعدها به علت افزایش فشار مهاجمان مجبور شدند که به مناطق کویری و مرکزی ایران پناه ببرند. طبیعتاً هرکدام از این اقوام از یک جای خاص از ایران کوچ کرده بودند و لهجه مخصوص به خود را داشتند. هم‌اکنون 4 یا 5 لهجه متفاوت در گویش زرتشتی موجود است که از نظر بنیادی یکسان ولی از لحاظ بعضی واژگان و برخی کشیدگی‌های گویشی اندکی تغییر می‌کنند.

آیا تلاش‌هایی در جریان است تا جشن‌ها و آیین‌های بزرگی چون مهرگان، سده و... که جنبه ملی دارند ولی همواره از جانب اکثریت جامعه در محاق قرار گرفته‌اند احیا شده و به عنوان میراث معنوی و فرهنگی ایران شناسانده شوند؟
بسیاری از جشن‌ها هم‌اکنون در یکسال خورشیدی برگزار شده و نه تنها زرتشتیان آنها را پاس می‌دارند بلکه در جای‌جای این سرزمین به مشکل‌های دیگر توسط غیر زرتشتیان هم برگزار می‌شود. با توجه به فلسفه برپایی جشن‌ها در می‌یابیم که این مراسم در زمانی شکل گرفته‌اند که ایرانیان زرتشتی نبوده‌اند، پس چگونه می‌توانیم این جشن‌ها را به دین زرتشت اختصاص دهیم. جشن نوروز را به جمشید پیشدادی نسبت می‌دهند، این جشن مربوط به سرزمین بزرگی است که همانا فلات ایران است و بنیانگذاری جشن در زمانی بوده است که مردم زرتشتی نبوده‌اند. سازمان میراث فرهنگی چند سال پیش در تخت‌جمشید و ارگ بم نوروز را با حضور کشورهایی که آن را پاس می‌داشتند برگزار کرد. در سالی که این مراسم در ارگ بم برگزار شد زرتشتیان هم حضور داشتند. نوروز باید همچنان پاس داشته شود آن هم به عنوان یک جشن ایرانی و نه جشن متعلق به زرتشتیان، زرتشتیان امروز جشن مهرگان را برگزار می‌کنند درحالی که ستایش مهر یا نور خورشید (میترا) متعلق به ایرانیان قبل از زرتشت بوده است. یا جشن سده را می‌توانیم مثال آوریم که گزارش آن در شاهنامه فردوسی هم آمده است. این جشن، پیدایش آتش را گرامی می‌دارد، اما کشف آتش را زرتشتیان انجام ندادند، ایرانیانی انجام دادند که آیین مهر داشتند یا ایزد آناهیتا و یا دیگر پدیده‌های آفرینش را گرامی می‌داشتند، این جشن تا امروز نیز تداوم یافته و هر سال روز دهم بهمن، در هنگام غروب آتش بزرگی افروخته می‌شود تا کشف بزرگ ایرانیان و تبدیل تاریکی شب به روشنایی را گرامی بدارند. حال چرا باید تنها زرتشتیان آن را گرامی بدارند؟ این جشن متعلق به همه ایرانیان است. یا چهارشنبه‌سوری را عنوان می‌کنند که این یک جشن زرتشتی است، درحالی که زرتشتیان آن را به گونه‌ای دیگر برگزار می‌کنند و آن را جشن آمدن فروهر در گذشتگان می‌دانند که در باور ایرانیان موجود بوده است. زرتشتیان 5 روز مانده به نوروز این آتش را در آتشکده‌ها فروزان کرده و از روان در گذشتگان استقبال می‌کنند. سپس در روز اول نوروز، سپیده‌دم در بالای بلندی‌ها آتش روشن کرده و روان در گذشتگان را بدرقه می‌کنند. در پنج روز آخر سال کارها و شادی‌های مخصوص داشته، غذاهای ویژه‌ای تهیه می‌کنند و بر این باورند که درگذشتگان هم با آنها زندگی می‌کنند. این باور در فرهنگ بعدی نتوانست جایگاه مناسب خویش را بازیابد و تبدیل شد به چهارشنبه‌سوری. جشن دیگری که مورد پذیرش تمام ایرانیان قرار گرفته، سیزده نوروز است. سیزده نوروز یک جشن بسیار کهن اسطوره‌ای است که باور ایرانیان را نشان می‌دهد که برای دعای باران کنار دشت و صحرا می‌رفتند. چون سیزدهمین روز هر ماه زرتشتی روز تشتر است، تشتر هم فرشته باران در باور اسطوره‌ای بوده که در آسمان به صورت اسبی سفید نمایان شده و با دیوی به نام اپوش درحال جنگ است. اپوش دیو خشکسالی است و در مبارزه‌ای که بین این دو رخ می‌دهد، سر و صداهایی در آسمان ایجاد شده و جرقه‌هایی هم تشکیل می‌شود. همه ایرانیان روز 13 نوروز، نخستین روز تشتر در هر سال را به حضور در طبیعت و کنار سبزه که فرآورده باران و آب است می‌گذرانند و به نوعی فرشته باران را تشویق می‌کنند. روز تشتر از ماه تشتر جشن تیرگان است که در این روز زرتشتیان روی هم آب می‌پاشند و فرآورده‌ باران را گرامی می‌دارند. به همین ترتیب جشن‌های دیگری هم وجود دارد که مختص ایران باستان است و این جشن‌ها بایستی گرامی داشته شوند.
غیر از جشن‌های ملی که زرتشتیان برگزار می‌کنند و شما برشمردید، جشن‌های خاصی هم وجود دارد که مختص پیروان این دین باشد؟
جشن‌هایی که در تاریخ داشتیم بسیاری از آنها مربوط به جامعه ایرانی است و ما زرتشتیان افتخار این را داریم که تا به امروز این جشن‌ها را برگزار کنیم. جشن‌های ویژه‌ای هم داریم که از آن میان می‌توان جشن دین‌پذیری را نام برد. فرزندان زرتشتی در سن خردمندی که بین 7 تا 15 سال متغیر بوده و با توجه به بهره هوشی افراد تعیین می‌شود، آموزه‌های دینی را از پدر و مادر و اجتماع می‌آموزند و اگر این آیین راستی، خردمندی و شادی را بپسندند اعلام می‌کنند و پدر و مادر موظف هستند، آنها را رسماً به دین نیاکانشان دعوت کنند. در این جشن فرد پیراهنی سفید رنگ از جنس کتان به نام سدره پوشیده و در جشنی که با حضور اقوام و آشنایان برپا می‌شود کمربندی از جنس پشم گوسفند و به رنگ سفید سه بار در کمر آنها پیچیده و 4 گره در جلو و عقب آن می‌زنند. به این کمربند کشتی می‌گویند و نماد داشتن اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک است. از آن به بعد این فرزندان رسماً وارد دین می‌شوند و باید با دروغ مبارزه کرده و راستی را گسترش دهند این جشن ویژه زرتشتیان است و در فرهنگ‌های دیگر به عنوان سن تکلیف مطرح می‌شود. زرتشت انسان‌ها را به دو دسته تقسیم می‌کند: کسانی که از خرد بهره‌مند می‌شوند، به سوی دانش اندوختن رفته و دانا شده و کارهایشان را بر مبنای دانایی انجام می‌دهند این دسته از افراد به هنجار هستی که همانا اشا می‌نامند توجه دارند و در صورت هماهنگ شدن با اشا به آنها اشون می‌گویند. در مقابل این گروه، کسانی هم هستند که به سوی دانش نمی‌روند و پیرو دروغ بوده و به جامعه انسانی لطمه وارد می‌کنند. آنها را پیروان دروغ یا درگونت می‌گویند. وظیفه اشون‌ها دعوت انسان‌های ناآگاه، بی‌دانش و دروغ کار به راستی است که جهان آرمانی بسازند و همه بر مبنای نظم درست اشا زندگی کنند.

علاقه‌مندان و پژوهندگان اگر قصد برقراری ارتباط با موبد دکتر نیکنام و پاسخ به پرسش‌های خویش در زمینه دین زرتشتی و زرتشتیان ایران دارند می‌توانند به دو آدرس اینترنتی زیر مراجعه کنند.

 

www.YATAAHOO.com

www.Oshihan.org 
 

اعتقاد یهودیان در مورد مقام مسیحای موعود (۱)

در نظر یهودیان که چنان میراث غنی‌یی از موسی ، بنیانگذار تنها دین توحیدی جهان تا آن زمان ، یافته بودند ، و امانتدار نوشته‌ها و پیشگویی‌های انبیای خود بودند ، «مسیح موعود» در ردیف انبیا قرار نمی گرفت . به باور آنان ، مسیحا وجودی خواهد بود برخوردار از ذات و طبیعت الهی . آنان می دانستند که طبق نوشته‌های انبیا ، او کسی بوده که در کنار خدا ، حتی در امر خلقت عالم هستی نیز دخیل بوده ، چنانکه در یکی از این نوشته‌ها در مورد او گفته شده :

« از قدیم بنیاد زمین را نهادی و آسمانها عمل دستهای تو است . آنها فانی می شوند لیکن تو باقی هست...»(مزمور102:25-26)

برای آنان مسیحا قرار نبود «یکی » از انبیا باشد . مسیحا می آمد تا رسالت تمام انبیا را ‍، از ابراهیم گرفته تا آخرینشان یعنی ملاکی ، جامه عمل بپوشاند ، آنها را به کمال برساند ، و به دوران نبوت خاتمه ببخشد ، چراکه سلطنت او را پایانی نخواهد بود . چنین بود مقام و مرتبت مسیحای موعود نزد بنی اسرائیل .

در چنین تب و التهابی بود که عیسی از مریم باکره در بیت لَحِم ، دهکده‌ای کوچک در سرزمین فلسطین زاده شد .

ادامه دارد ...

 

جشن تیرگان مبارک باد.

زرتشتیان می گویند در قدیم این جشن به بزرگی نوروز برگزار می شد و 9 روز طول می کشید که یکی از آداب گذشته اید بود که در تیر روز تاری از ابریشم الوان و سیم نازک و ظریف که تیر وباد است می بافتند و آن را به مچ دست یا دگمه لباس می بستند و شیرینی می خوردند ودر روز باد ایزد که بیست و دوم تیر یعنی 10 روز بعد است، آن تار را باز کرده به باد می دادند و باز شیرینی می خوردند.

  در مورد فلسفه این تار می گویند به دلیل اهمیت زیاد این جشن در این روز همگی لباس نو می پوشیدند و 9 روز جشن را ادامه می دادند. چون برای همه پوشیدن لباس نو ممکن نبود این تار بافته می شد که در واقع نماینده لباس نو بود که به مچ دست یا دگمه لباس می بستند که در واقع یک پوشیدنی نو از دوختنی یا بافتنی  همراه داشته باشند.امروز بستن این تار در میان زرتشتیان معمول نیست.

  از مراسم بسیار قدیمی  که باز امروز مرسوم نیست،خوردن گندم پخته در روز جشن و شکستن سفالها در این روز بود که ابوریحان بیرونی دلیل خوردن گندم را چنین می گوید که چون در جنگ افراسیاب و منوچهر و پس از صلح آنهامردم همچنان در حصارها زندگی می کردند و فرصت آرد کردن گندم را نداشتند مجبور بودندگندم پخته را بخورند.شکستن سفال ها را که از آیین های قدیم این جشن می دانند به جنگ افراسیاب و منوچهر و همچنین ستاره تیر یا ایزد باران وآب مربوط می دانند.

  از دیگر مراسم این جشن که بسیار زیبا برگزار می شد و باز باید گفت که امروز معمول نیست «لال شیش»می بود.جوانان ترکه به دست به خانه هایی می رفتند و در می زدند و با دیدن صاحب خانه او را آرام با ترکه می زدند و سپس با دریافت هدیه ای ترکه را به صاحب خانه می دادند و او آن ترکه را تا سال دیگر به عنوان شی متبرکی نگهداری می کرد. در اینجا شیش=ترکه=تیر ، یادآور تیر آرش است و رفتار لال بازی حکایت از سکوت و آرامش و در عین حال پنهان کاری می کند.

  و در آخر رسم دیگری که با ابعاد بر جای مانده فال کوزه می باشد که شب جشن تمام افراد فامیل و آشنا دور هم جمع می شدند و کوزه ای را از آب پر می کردند و دختر باکره ای این کوزه را می گرداند و تمام افراد با نیتی شی ای را در آن کوزه می انداخت و در آخر در شب این دختر کوزه را کنار آتش گاه یا محل نورخانه می گذاشت و تا روز بعد که جشن بود و پایان آن همان دختر با خواندن غزل ها و شعرهای گوناگون افراد حاضر در جشن اشیا موجود در کوزه را بیرون می آورد و صاحب شی ، شعر شی خود را به شگون دریافت می کرد.
به نقل از سایت : www.yataahoo.com

چک‌چک، کوهی که به نیک‌بانو پناه داد

جامعه زرتشتیان ایران برای زیارت سالانه خود به معبدی در کوه چک‌چک در استان یزد می‌روند.
این معبد که در بیابانی در نزدیکی شهر تاریخی یزد قرار دارد از نظر این اقلیت مذهبی که گفته می‌شود تعدادشان از زمان انقلاب اسلامی در ایران به نصف، یعنی به 22 هزار نفر رسیده، مقدس است. طبق باور این اقلیت مذهبی، آخرین شاهزاده زرتشتی پس از ورود اعراب به ایران در سال 640 پس از میلاد، در غاری در چک‌چک پناه گرفت.
یزد در واقع پایتخت تاریخی دین زرتشت است که بنا بر نظر بعضی کارشناسان، اولین مذهب توحیدی جهان است و بر ادیان یهود و مسیحیت و اسلام تأثیر فراوان گذاشته است. این مذهب را در سال 600 پیش از میلاد زرتشت، پیامبر ایرانی، بنیان گذاشت که خدای خود را اهورامزدا می‌نامید.
با ورود اعراب مسلمان به ایران در 1400 سال قبل، مذهب زرتشت به عنوان مذهب رسمی کشور جای خود را به اسلام داد. یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی، به چنگ اعراب افتاد، اما دومین دخترش نیک‌بانو گریخت و اعتقاد بر این است که در کوه چک‌چک پناه گرفت.
در افسانه‌ها آمده است کوه چک‌چک به روی نیک‌بانو باز شد و او را در دل خود جای داد و از نقطه‌ای که نیک‌بانو قدم به دل کوه گذاشت، چشمه‌ای جاری شد. زرتشتیان ایران هرسال در ماه خرداد برای گرامیداشت این واقعه با گذر از صدها پله به بالای این کوه و داخل غاری می‌روند تا دعا کنند و از آب این چشمه بنوشند.
در این معبد زمانی تکه سنگی رنگی وجود داشته است که می‌گویند تکه‌ای از لباس نیک‌بانو بوده که تبدیل به سنگ شده است.
گاه زرتشتیان را به دلیل وجود آتش در معابدشان و گرامیداشت «تولد آتش» به اشتباه آتش پرست می‌دانند. سنی‌ها نیز دین آنان را به رسمیت نمی‌شناسند. اما شیعیان دین زرتشت را به رسمیت می‌شناسند واین دین را مانند یهودیت و مسیحیت جزء ادیان صاحب کتاب به شمار می‌آورند.