شب عروج عشق

مادر بزرگ احساس کرد کسی به در میزنه.....خیلی تعجب کرد.....با خودش گفت: آخه من که کسی رو ندارم که بیاد سراغم.....اونم این موقع......یه کمی ترس ورش داشت....بلند داد زد: کیه...؟؟؟ هیچ صدایی نشنید...... ولی بازهم احساس کرد کسی داره درو تکون میده........دوباره داد زد: گفتم کیه.....ولی این بار هم کسی جواب نداد......
مادر بزرگ اینبار خیلی ترسید.....از یه طرف خدا خدا میکرد که دزدی...چیزی نباشه....و از یه طرف به خودش دلداری میداد که چون گوشاش سنگینه حتما صدای جواب دادن کسی که پشت دره و داره در رو تکون میده رو نمیشنوه......
مادربزرگ...یا خدا گفت.....دوتا دستاشو رو زانوهاش گذاشت و به زور از جاش پاشد....آخه مادر بزرگ خیلی پیر بود......۸۰ سال از خدا عمر گرفته بود.....همین هفته پیش بود که نوه هاشو دیده بود...آخه رفته بود تهران....دیدن بچه هاش و نوه هاش......حالام ۲ روز بود که برگشته بود....
با کمک عصای چوبیش لخ لخ کنان به سمت دررفت که احساس کرد نمیتونه تعادلش رو حفظ کنه...با خودش گفت: دیگه یواش یواش داره بدنم از بین میره....دیگه راه رفتن عادی خودم رو هم از دست دادم.........اینو گفت و یه نگاهی به مرغ عشقائی که تو قفس گوشه اتاقش داشت کرد و بلند گفت : شما ها شاهد باشین....هنوز مادر بزرگ سرپاست........اینو گفت و دوباره  به سمت در قدم برداشت.....
مادر بزرگ ندید که قفس مرغای عشقش هم که نوه اش تابشتون براش آورده بود هم داره تکون میخوره..آخه طفلی چشماش هم اون سوی همیشگیش رو نداشت و نمیتونست خوب ببینه.....
رسید به تاقچه کنار اتاق....تپش قلبش دوباره شروع شده بود........به تاقچه تکیه داد و سعی کرد چند تا نفس عمیق بکشه...........نا خودآگاه به یاد خواب دیشبش افتاد......خواب مادرش رو دیده بود......یه ۷ -۸ سالی میشد که خواب مادرش رو ندیده بود.......دیشب مادر داشت گریه میکرد......مادربزرگ ازش پرسیده بود : چرا داری گریه میکنی......مگه از دیدن من خوشحال نشدی؟ و مادرش با چشمائی که از گریه سرخ شده بود گفت: چرا عزیز مادر....خیلی هم از دیدنت خوشحال شدم.....ولی گریم از بابت اینه که خیلی ها قراره بی کس بشن.....خیلی ها قراره بیان اینجا......خیلی ها.....
.... و مادر بزرگ از خواب پریده بود.......خیس عرق شده بود........
دوباره خواست بره سمت در.....ولی اینبار احساس کرد زمین زیر پاش داره تکون میخوره.....اولش اعتنایی نکرد......ولی وقتی پای راستشو بلند کرد تا جلو بره زمین با شدت زیر پاش لرزید......مادر بزرگ  افتاد......خواست از جاش بلند شه...که ............دید سقف گلی خونش داره بهش نزدیک و نزدیکتر میشه.............فکرکرد شاید داره بازم خواب میبینه.........تو آخرین لحظه ....قفس مرغای عشقش و نگاه کرد.......دید اونام دارن میافتن رو زمین.......مرغای عشق دیگه نمیتونستن براش حرف بزنن......
......مادر هم هنوز داشت گریه میکرد........................ زمین بازهم قربانی گرفت...................

تبریک

با سلام و درود به پیشگاه امیر منقل و تیم درپیت تحت تعلیم ایشان ... برد بسیار شگرف و بزرگ ایشان و تیم شان را در برابر ابرقدرت مطلق لیگ یعنی تیم پرآوازه و صدر جدولی برق شیراز ...به همه دوستان و مشتاقان این تیم درپیت تبریک و تهنیت گفته باخت مقابل پرسپولیس را از خدای منان خواستارم......
در ضمن مراسم پایکوبی به همین منظور راس ساعت برگزار میشود....حضور دوستان و همیاران کیسه حمومی موجب امتنان است...
در ضمن مراسم ختم بازی هفته گذشته و سوگواری جهت باخت مفتضحانه مقابل پاس ...برگزار شد و از تمامی دوستان و آشنایان از جمله
ممد کیسه ... فرزاد سوراخ و ...که در این مراسم شرکت داشتند کمال تشکر و سپاسگذاری را دارم.
به امید موفقیت روز به روز پرسپولیس.....

فرزاد دوست داریم

باب ایول..... فرزاد تو دیگه کی هستی...... حیف که استقلالی از آب دراومدی وگرنه ۵۵ درجه بیشتر مخلصت میشدم...
بابا ....آخر کاردرست ..... اینکاره....... حیف و صد حبف که اس اس نژاد هستی...مثل این
ممد کیسه طفلی.....آدم خوبیه ها .... ولی دست خودش نیست نفهمیده و نسنجیده طرفدار کیسه حمومیها شده....
بهر حال
فرزاد خان  به قول گفتنی : ایول به ولت.... وولی به وولت......دیدمت یه ماچ گندت میکنم........... راستی قدم دادشی به جمع بیکاران وبلاگی مبارک باشه......شیرینی یادتون نره ها.. 

گریه و زاری عارفانه

متاسفانه دستهایی در کار است تا برای من مشکل درست کند و باعث دوری ام از استقلال شود. ستار همدانی مدافع ناراضی استقلال ضمن بیان این مطلب افزود: برای من باعث تعجب است که در بازی مقابل پاس از ترکیب تیم خارج شدم در حالیکه در بازی برابر پگاه یکی از بهترین های میدان بودم. من در آن شرایط آمادگی حضور در میدان را نداشتم و به حاجیلو نیز این نکته را یادآور شدم.
وی گفت: من به امیر قلعه نویی و تفکراتش احترام می گذارم اما او نباید در این بازی احساسی تیم را ارنج می کرد. وی باید اشتباهش را بپذیرد همانطور که من اشتباه خود را در بازی مقابل ابومسلم در دریافت گل نخست پذیرفتم. در استقلال خیلی ها اشتباه می کنند اما هیچکس حرفی نمی زند. همدانی در ادامه اظهار داشت: من دنبال بهانه نیستم و دین خود را به استقلال با بازگرداندن 28 میلیون تومان از طلبم ادا کرده ام. حالا نیز منتظر پایان مدت قراردادم هستم و در این مدت به تعهداتم عمل خواهم کرد. آنهایی که در مورد من اظهار نظر می کنند به دنبال تشویش اذهان عمومی هستند. من حرفهای زیادی برای گفتن دارم که به موقع آنها را بیان خواهم کرد و دست افرادی را که برای باشگاه مشکل ساز هستند را رو خواهم کرد. وی در پایان گفت: برای حضور در کمیته انضباطی هنوز خبری به من نرسیده اما از شرکت در تمرینات منع شده ام.