ابری نیست بادی نیست می نشینم لب حوض، گردش ماهی ها، روشنی، من، گل، آب پاکی خوشه ی زیست.
مادرم ریحان می چیند. نان و ریحان و پنیر، آسمان بی ابر، اطلسی هایی تر.
رستگاری نزدیک، لای گل های حیاط.
نور در کاسه ی مس، چه نوازش ها می ریزد! نردبان از سر دیوار بلند، صبح را روی زمین می آرد. پشت لبخندی پنهان هرچیز،روزنی دارد دیوار زمان، که ازآن، چهره ی من پیداست.
چیزهایی هست که نمی دانم.می دانم، سبزه ای را بکنم خواهد مرد.
می روم بالا تا اوج. من پر از بال و پرم.راه می بینم در ظلمت، من پر از فانوسم.
من پر از نورم و شن و پر از دار و درخت. پرم از راه. از پل، از رود، از موج.
پرم از سایه ی برگی در آب،
چه درونم تنهاست.
ادامه...
روبروی هم نشسته بودند .بیرون پنجره باران می امدروی نارنج هایی که نارنجی ترین بودند قطره های اب بود .عطر نارنج از پشت شیشه امده بود توی اتاق و با نارنجی نور چراغ یکی شده بود.خواننده می خواند و بوی نارنج مستشان کرده بود.. (( لحظه ها را با تو بودن )) صدای باران می امد و میپیچید توی اتاق گاهی صدای باران و گاهی صدای مردی که عاشقانه می خواند: (( در نگاه تو شکفتن حس عشقو در تو دیدن مثل رویای تو خوابه...)) رویا بود یا واقعیت ؟و هیچ کس نمیدانست که مرز این دو کجاست و روز روز مرز نبود .روز برداشتن مرز بود.روز مرگ فاصله .یکیشان از سیب می گفت .حس نیم کردن یک سیب با دیگری را دوست داشت و ان دیگری از جای خالی صندلی همیشه روبرویش که حالا پر شده بود. صدای باران می امد و باران و باران و انگار همه صداها صدای نرم باران بود.توی چشم های یکی شان دو ستاره برق می زد و ان یکی قطره های روی نارنج های حیاط را به مهمانی چشم هایش دعوت کرده بود .بوی نرم نارنج بوی دستهایی بودند که هم را می فهمیدند.صدا هنوز می خواند: (( لحظه ها را با تو بودن )) و یک قطره چکید که باران نبود اما بوی باران میداد و طعم نارنج...ستاره ها چشمک زدند.صدای باران بود و بوی نارنج که حالا عاشقانه ترین عطر دنیا شده بود و عشق رفته بود ان سوی باران و نارنج ها و لحظه ها... http://www.daregooshi.com/forums/index.php?showtopic=1035&st=0
اسفندیار
پنجشنبه 23 بهمنماه سال 1382 ساعت 06:53 ب.ظ
سلام دوست عزیز. با تشکر از تو و تبریک عید غدیر خم و تبریک عید قربان. نمی دانم خبر مربوط به جشن شصتمین سال تاسیس باشگاه استقلال (تاج سابق) را شنیده ای یا نه. اما آیا باشگاهی که در کودتای 28 مرداد سال 32 بر ضد مصدق نقش داشته است میتواند دم از افتخارات خود بزند؟ و آیا میتواند حضور خود را در آن زمان انکار کند.؟ امروز که کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی را ورق میزدم با نکته ی جالبی برخوردم. سندی که در وبلاگم آورده ام و نشاندهنده شرکت باشگاه تاج(استقلال فعلی) در کودتای 28 مرداد است. امید آنکه این جشنواره ریاکارانه هیچگاه برگذار نگردد. به وبلاگ من سر بزن و نظر بده. ممنون. یا علی مدد.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام اگه قابل دونستی به من هم سر بزن
سلام دوست عزیز. با تشکر از تو و تبریک عید غدیر خم و تبریک عید قربان. نمی دانم خبر مربوط به جشن شصتمین سال تاسیس باشگاه استقلال (تاج سابق) را شنیده ای یا نه. اما آیا باشگاهی که در کودتای 28 مرداد سال 32 بر ضد مصدق نقش داشته است میتواند دم از افتخارات خود بزند؟ و آیا میتواند حضور خود را در آن زمان انکار کند.؟ امروز که کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی را ورق میزدم با نکته ی جالبی برخوردم. سندی که در وبلاگم آورده ام و نشاندهنده شرکت باشگاه تاج(استقلال فعلی) در کودتای 28 مرداد است. امید آنکه این جشنواره ریاکارانه هیچگاه برگذار نگردد. به وبلاگ من سر بزن و نظر بده. ممنون. یا علی مدد.