کولینا داور بازی دربی ؟!!

اول از همه ..... مخلص ساویولا هم هستیم.....بابا ما دیگه آخر سرعتیم....چیکارکنیم دیگه...ولی جان خودم یه کمی نداشتن حال + مشغله کاری + مشکل عمومی همه ایرونیا .......نمیذاره اون جوری که دوست دارم به اینجا برسم ولی چشم سعی میکنم برم بالای ۸۰ کیلومتر .....
دوم :...بریم سراغ بازی دربی ....که ۲۵ مهر قراره برگزار بشه و در آن روز اس اس همیشه سوراخ باردیگر عمق حفره هایش را بیشتر و بازیکنانش خودشان را فراخ تر خواهند کرد.......
عجب متن ادبی شدها.......
بریم سراغه خبرا:
 قراره اگه کولینا جون مبلغ درخواستیش کم باشه ...واسه این بازی بیاد تو آزادی و داورای ما رو سرافراز کنه ...اگر نه احتمالا از داورای کرواسی واسه این بازی دعوت میکنن....آخه آونا ارزونتر حساب میکنن..( لابد واسه اینکه مشتری شیم... ).......خلاصه تا ۳-۴ روز دیگه معلوم میشه...
یه خبر دیگم اینکه سعی میکنم از شنبه.... هرروز آخرین خبرای مربوط به بازی دربی رو تو سایتم بذارم تا شما... حالشو ببرین............
خوب تا بعد....

فصل انتظار

بلاخره پاییز هم اومد ، روزاش داره یکی یکی میاد و میره ، تو پاییز من همیشه یه حس دیگه دارم ، یه حس غریب ولی دوستداشتنی ، یه حس قشنگ ، یه حس رنگی !

نمی دونید چه لذتی داره که روی برگهای رنگی راه بری و به صداشون گوش کنی ، به نظر من قشنگترن ملودی های دنیا رو می سازن و همزمان انگار دارن حرف می زنن ، آره حرف میزنن از رهگذر هایی که از روشون ، از کنارشون رد میشن با دلی پر از عشق یا قلب از تنفر ،  برگها از روی قدمها می فهمن هر کسی که از اونجا رد میشه چه حسی داره اونا دیگه همه قدمها و همه حس ها رو خوب میشناسن سالهاست که هر پاییز منتظر این قدم  هستن اونا دیگه می دونن که وقتی دو تا قلب عاشق از روشون رد میشن به هم چی میگن و همزمان اونا با خش خشون ملودی عشق رو می نوازن یا وقتی یه آدم تنها با دلی گرقته از اونجا رد میشه باید آهنگ دلتنگی روبزنن ، اونوقت باد هم با زوزه قشنگ و نسیم ملایمش به کمکشون میاد تا سمفونیشون کامل بشه.

غروب های پاییز هم قشنگه اون زمان که آسمون مثل جعبه مدادرنگی همه رنگه باد آروم می وزه و برگها رو تو هوا می چرخونه اون موقع که چشم ها از شادی برق میزنه اون زمان که نسیم صورت ها رو نوازش میکنه اون موقع که ناخداگاه شبنم از چشم ها جاری میشه اون زمانه که سخت ترین دلها هم تسلیم عشق میشن .

من منتظرم ، منتظر بهترین پاییز زندگیم  ، منتظر می مونم تا روزیکه بتونم با خش خش برگ ، زوزه باد و سرخی غروب حرف بزنم ! اون روز پاییزی اونقدر قدرت دارم که به نهایت پرواز کنم.!!!!!

به نقل از:http://ghoroob.blogsky.com

اس اس کماکان سوراخه

سلام.......امروز حالم بهترشد......از بابت دیروز ..نمیدونم باید بگم شرمنده...یا نه...ولی از همتون ممنونم......بخصوص از انار عزیز......و حفره اعظم.....

آقا مبارکه............اس اس های همیشه سرو گردن و همه جا سوراخ موفق شدین یک فقره تیم درپیتی رو با خرج کردن کمی تا قسمتی اسکن ...(‌برگ سبز..) ببرین.......طفلکی مرفاوی بیچاره برد ندیده ...که غلط نکنم تو بچگی به جای نبردبون ازش استفاده میکردن....... بعد از زدن گل دوم...(‌ سر گل اول زیاد ابراز احساسات نکرد چون میترسید زودی گل بخورن و ضایع شن..) چنان امیر خان (‌بخونید امیر نئشه) رو بغل کرد که طفلکی آبلمبو شد.......بابا توکه ظرفیت نداری میرفتی همون نردبون میشدی......آخه تورو چه به فوتبال...!!!! خلاصه...آبی های برد ندیده دیشب...تو...{ ...} نشون حسابی عروسی بود.....ولی حیف و صد حیف که این تیم تا تیم شدن خیلی راه داره...و اس اس ها باید خودشون رو واسه باختهای بعدی ..و بخصوص باخت مقابل پرسپولیس ...آماده کنن......

یه خورده درددل...........


: کاش در دهکده عشق فراوانی بود                                     توی بازار صداقت کمی ارزانی بود
: کاش اگر گاه کمی لطف بهم میکردیم                                 مختصر بود ولی صادق و پنهانی بود

و دیگه..... اینکه...................نه...... نگم.... بهتره...............................................

یکی بود یکی نبود

یکی بود یکی نبود . 
                       غیر از خدا هیچ کس نبود .

توی شهر هرت ما
هر کسی کاری میکرد .

خره خرکاری میکرد .
اسبه بیگاری میکرد .
شتره لگد مالی میکرد .
موشه شهرداری میکرد . 
به نسل موش یاری میکرد .

زنبوره برج سازی میکرد .
گربه طنازی میکرد .
با دم شیر، بازی میکرد .
مارمولک بدن سازی میکرد .
طوطیه منقارشو عمل میکرد .
خرسه آبستن شده بود ؛ 
هوس خربزه با عسل میکرد .

گرگه، اوباشی میکرد .
کوسه کلاشی میکرد .
سگه سم پاشی میکرد . 
از پای تریبون, فحاشی میکرد .

بزه تائید میکرد .
میمونه تقلید میکرد .
روباهه سلمونی میکرد .
اصلاحات رو بیخیال, فقط سخنرونی میکرد .
خاله سوسکه این وسط ناز میکرد .
سوسکهای محله رو فریب میداد ؛
کلاس رقص واسشون باز میکرد .

فیله پاشد حرف بزنه؛  ... از ترس موش, زرتی نشست !! 

با تشکر از علی عزیز......