فیلم کورش کبیر گرانترین فیلم تاریخ سینمای بریتانیا

اندر احوال توجه ایرانیان به تاریخ فرهنگ و تمدن سرزمین مادری و بی توجهی بیگانگان  به این دیار...



"الکس جووی" کارگردان جوان بریتانیائی قصد دارد فیلمی درباره کورش کبیر پادشاه امپراتوری ایران و بنیانگذار سلسله هخامنشیان که قلمرو حکومتش از هند تا آسیای صغیر و دریای مدیترانه گسترده بود، بسازد.
ساخت این فیلم از پائیز امسال آغاز می شود، و فیلمبرداری آن مدت پنج ماه بطول خواهد انجامید. بودجه ای که برای ساخت این فیلم در نظر گرفته شده است چیزی معادل 80 میلیون دلار خواهد بود، که با این حساب پرخرج ترین فیلم تاریخ سینمای بریتانیا محسوب می شود. ولی "جووی" کارگردان 32 ساله فیلم، اعتقاد دارد چنین بودجه ای برای ساخت یک فیلم تاریخی بسیار اندک است.
داستان فیلم به این صورت آغاز می شود که پیشگویان به پادشاهی اطلاع می دهند که نوه اش در آینده برعلیه او طغیان خواهد کرد و سلطنت او را از بین خواهد برد. به همین دلیل پادشاه دستور قتل او را می دهد. ولی والدین پسر، او را فراری می دهند. اودر بیابان به چوپانی مشغول می شود. تا اینکه در جوانی علیه پدربزرگش قیام می کند و پادشاهی او را سرنگون می کند.
فیملبرداری صحنه هائی که در آن دکور بکار برده می شود، در بریتانیا صورت خواهد گرفت و صحنه هایی که احتیاج به فضای باز دارد در کشور پاکستان فیلمبرداری می شود.
در ساخت این پروژه عظیم صدها بازیگر و هزاران سیاهی لشگر شرکت خواهند داشت. هنوز برای بازی در نقش کورش بازیگری انتخاب نشده است ولی به گفته "جووی" برای این نقش بازیگر مشهوری انتخاب خواهد شد.
به یقین می توان گفت درمیان شخصیت های ایرانی پیش از اسلام، پس از زردشت، کورش شناخته ترین ایشان در بین غربی ها می باشد. بیشتر اطلاعات راجع به این شخصیت تاریخی که در میان غربی ها به بشردوستی و نیکوکاری شهره است، نشات گرفته از دو منبع معتبر یعنی کتاب مقدس یهودیان، تورات، و دیگری تاریخ هرودوت است که در قرن پنجم پیش از میلاد مسیح نوشته شده است. از او به عنوان اولین کسی که در تاریخ قوانین حقوق بشر را وضع کرده است نام برده می شود.
کورش به عنوان اولین پادشاه پارس، بعد از شکست مادها، سلسله هخامنشیان را بنیاد نهاد. طبق روایاتی که در کتاب عهد عتیق آمده است، کوروش به کمک خداوند بابل را فتح و یهودیان آنجا را که در اسارت هستند آزاد می کند و به آنها اجازه می دهد دوباره به بیت المقدس بازگردند.
این برای نخستین بار است که درباره یک شخصیت ایرانی فیلمی به این عظمت ساخته می شود. البته این گمان می رود که با توجه به اعتبار و محبوبیتی که کورش در نزد یهودیان دارد، شخصیت آسمانی و مقدس او بر شخصیت تاریخی او چیره است و شاید همین موضوع عاملی است که تهیه کنندگان این فیلم را ترغیب کرده است که دست به ساخت فیلمی با چنین هزینه هنگفتی بزنند.
در قرآن هم از شخصیتی به نام "ذوالقرنین" نام برده شده است. بعضی از مفسرین اعتقاد براین دارند منظور قرآن از ذوالقرنین اسکندر مقدونی می باشد. ولی عده ای با تطبیق برخی از آیاتی که درباره ذوالقرنین نازل شده و سرگذشت کورش یقین دارند مقصود خداوند از ذوالقرنین کسی بجز کورش نبوده است. به هر حال از ذوالقرنین در قرآن به عنوان شخصیتی دادگستر و بشردوست یاد شده است.
از سوی دیگر در آمریکا هم مقدمات ساخت فیلمی در باره اسکندر مقدونی، که سلسله هخامنشیان به دست او نابود شد، آماده شده است. بعد از انصراف الیور استون، مارتین اسکورسیزی و ریدلی اسکات، باز لرمن کارگردان مولن روژ ساخت این فیلم را آغاز کرده است.
این فیلم در سال 2005 به پایان خواهد رسید و احتمالا " لئوناردو دی کاپریو" نقش اسکندر را بازی خواهد کرد. او برای ساخت این فیلم بودجه ای تقریبا دو برابر بودجه فیلم کورش کبیر در اختیار دارد.
البته انتظار می رود که در ساخت این فیلم عوامل تماشاگر پسندانه و تا حدودی قهرمان پرورانه اعمال شود. جووی" کارگردان 32 ساله این فیلم در نظر دارد صحنه های نبرد و بزرگ این فیلم را با نیم نگاهی به فیلم ارباب حلقه ها: دو برج ولورنس عربستان بسازد.

پوریا ماهرویان ......بی بی سی

شما چه میکردید ...؟؟!!


آقاى جک ، رفته بود استخدام بشود . کلى عطر و پودر به خودش مالیده بود و صورتش را شش تیغه کرده بود و کراوات تازه اش را به گردنش بسته بود و لباس پلو خورى اش را پوشیده بود و حاضر یراق شده بود تا به پرسش هاى مدیر شرکت جواب بدهد .
آقاى مدیر شرکت ، بجاى اینکه مثل نکیر و منکر از آقاى جک سین جیم بکند ، یک ورقه کاغذ گذاشت جلوش و از او خواست تنها به یک سئوال پاسخ بدهد . سئوال این بود :
"شما در یک شب بسیار سرد و طوفانى ، در جاده اى خلوت رانندگى میکنید ، ناگهان متوجه میشوید که سه نفر در ایستگاه اتوبوس ، به انتظار رسیدن اتوبوس ، این پا و آن پا میکنند و در آن باد و باران و طوفان چشم براه معجزه اى هستند .یکى از آنها پیر زن بیمارى است که اگر هر چه زود تر کمکى به او نشود ممکن است همانجا در ایستگاه اتوبوس غزل خداحافظى را بخواند . دومین نفر ، صمیمى ترین و قدیمى ترین دوست شماست که حتى یک بار شما را از مرگ نجات داده است . و نفر سوم، دختر خانم بسیار زیبایى است که زن رویایى شماست و شما همواره آرزو داشته اید او را در کنار خود داشته باشید . اگر اتومبیل شما فقط یک جاى خالى داشته باشد ، شما از میان این سه نفر کدامیک را سوار ماشین تان مى کنید ؟؟پیر زن بیما ر؟؟ دوست قدیمى ؟؟ یا آن دختر زیبا را ؟؟ "
جوابى که آقاى جک به مدیر شرکت داد ، سبب شد تا از میان دویست نفر متقاضى ، برنده شود و به استخدام شرکت در آید .
راستى ، میدانید آقاى جک چه جوابى داد ؟؟ اگر شما جاى او بودید چه کار میکردید ؟؟

و اما پاسخ آقاى جک :
آقاى جک گفت : من سویچ ماشینم را میدهم به آن دوست قدیمى ام تا پیر زن بیمار را به بیمارستان برساند ، و خود من با آن دختر خانم زیبا در ایستگاه اتوبوس میمانم تا اتوبوس از راه برسد و ما را سوار کند . !!

واسه خوندن چیزای باحال دیگه به سایت :http://gilehmard.com سربزنید. 

این مطلب رو از یه جائی کش رفتم نپرسید از کجا؛چون نمی گم...

ساعت نصفه شب می باشد و تلفن خانه زنگ می زند. همگی به صورت هولانه پای تلفن می باشیم. یک آقای حیوانکی با لحن مظلومانه می گوید: «آیا مادر من آنجا می باشد؟»
دل همه ما در حال سوزیدن می باشد. بابایم می پرسد: «شما کی می باشید؟» آقای حیوانکی می گوید: «من هاچ، زنبور عسل می باشم!!»
الان صبح می باشد و به خاطر بامزگی های آقای هاچ همه ما پف آلوده می باشیم. بابایم می گوید: «به علت دیر شدن، همگی با مترو سر کارمان برویم» او توضیح می دهد که مترو یک قطار در زیر زمین می باشد که به نفع ترافیک بوده و با آن شکلاتی که وسطش کش می آید، فرق دارد!
من و خواهرم و بابایم راهی مدرسه و سر کار می باشیم. مادر بزرگم می گوید: «من هم بیایم هوایی بخورم» عموی دوست داشتنی و آبرو برم هم به ما الحاق می شود که تجربه های جدیدی در مترو کسب کند. ما به وسیله پله هایی که به جای آدم راه می روند در مترو می باشیم. همه آدمهایی که مثل ما محترم می باشند، منتظر قطار ایستاده اند.
آقای محترمی از بلندگو می گوید: «خط قرمز کنار سکو حریم ایمن شما می باشد» یک آقای مهربان به عمویم که خنگولانه نگاه می کند می گوید: «یعنی لطفاً یک قدم گم شوید عقب!» آقای بلندگوی محترم می گوید: «واگن های یک و دو مخصوص خانم های محترم می باشد». مادر بزرگم به خواهرم می گوید: «برویم مادر» عمویم می گوید: «باشه، برویم!».
همان آقای مهربان به عمویم می گوید: «شما کجا تشریف می برید؟» عموی مهربانم می گوید: «من که نمی توانم مادرم را وسط این همه شلوغی تنها بگذارم!» من به این غیرت قلمبه عمویم افتخار می کنم. همان آقای مهربان لبخندزن می گوید: «فرمایش شما متین ولی لطفاً گم شوید عقب!» در حالی که بابایم صدای اسکیپی در می آورد، من به این فکر می کنم که بعضی عموها چقدر باعث سر شکستگی می باشند. قطار به صورت هوهو چی چی می رسد. همه آدم ها به صورت متمدنانه به در حمله می کنند و روی صندلی ها می نشینند. بعد یکی یکی بلند می شوند و جای خود را به پیرمردها و خانم ها می دهند. من نمی دانم اینها که می خواستند جای خود را به دیگران بدهند چرا پس حمله می کنند آخر. بابایم می گوید: «سر ثواب کردن دعوا می باشد!».
قطار راه افتاد و ما از شدت زیادی آدم در حال خفگی می باشیم. در هر واگن کلی آدم به صورت MP3 کنار هم می باشند ولی واگن خانم ها خیلی دنج و خلوت می باشد از بس حقوق نابرابر با آقایان دارند!
از شدت شلوغی دست هیچ کس به خودش نمی رسد. عمویم می گوید: «یک نفر سر من را بخاراند!» مادر و خواهر ممدفرنگیز خانم اینا هم وارد واگن ما می شوند و حال آدم از ممد بی غیرت با آن کت و شلوار مسخره اش به هم می خورد.
در واگن هیچی هوا نمی باشد، در عوض از تهویه آن کلی هوای خوب با اسانس تخم مرغ می آید که آدم خوشش بیاید. اینجا خیلی آدم تو آدم می باشد. در این هیر و ویری یک آقای نا محترمی لپ من را گرفته و ول نمی کند که «کوچولوی گوگولی و جیجولی، چقدر با نمک می باشی» بابایم می گوید: «آقا لپ را ول کن، این بچه خودش لپ همه را می کشد!» یک آقای ژیگولی دیگری دستش را روی صورتش گذاشته و من نمی دانم چرا یک انگشت او نمی باشد.
عمویم توضیح می دهد که «انگشت آقای ژیگولی مشغول جست و جو در یکی از حفرهای صورتش می باشد.» عمویم خیلی در این امور آگاه است! انگشت آقای ژیگولی پیدا می شود، او به بغل دستی اش یک چیز کوچولویی می دهد و می گوید: «لطفاً این را دست به دست کنید تا دیوار!!» حال من خیلی تهوع می باشد.
ما به سلامتی در مقصد می باشیم و به صورت لهیده ای از واگن خارج می شویم و حال من هنوز تهوع می باشد. یک نفر به نفع ترافیک جیب بابایم را زده است! مادر بزرگ و خواهرم می رسند و حال من هنوز در تهوع می باشد و اووق ق...
بابایم می گوید: «بنویس که این متروی خارج از کشور می باشد که گیر ندهند» این متروی خارج از کشور می باشد، لطفاً گیر ندهید!

این سایت یاهو ایرانی ...خیلی باحاله.....
اگه تا حالا ندیدینش ...یه سری بهش بزنین.....

احمد رضا جان......تولدت مبارک

سلام......
امروز تولد ...احمدرضا عابدزاده است......
تولد شیرمردی که ..تا وقتی ..توی دروازه بود........همه راحت بودن.....میدونستن که یه عقاب مراقب دروازست.......میدونستن که گل زدن به یه همچون شیریچه ای کار هرکسی نیست.......
من از طرف خودم ...به احمدرضای عزیز تولدش رو تبریک میگم..و امیدواره که به زودی زود....سلامتی کاملش رو بدست بیاره....
اون از معدود بازیکنائی بود که هم تو پرسپولیس بازی کرد...و درخشید ...و هم تو استقلال....
از موقعی هم که از تیم ملی رفت...دیگه ایران ..یه همچون دروازه بانی رو به خودش ندیده....مقتدر...با هوش.....با روحیه...مهربون....
یه عکس زیبا از این شیر مرد رو تو سایت عماد عزیز ببینین......